| چهارشنبه 2 فروردین 1402 | 16:11
پارسی رمان
پارسی رمان یک بستر بدون محدودیت برای شما خوانندگان عزیز محترم امیدوارم از همراهی ما لذت ببرید…

رمان بازی زندگی pdf

  • 18 آذر 1400
  • 16:48

تومان۲۳,۰۰۰




توضیحات

رمان بازی زندگی pdf

نام : رمان بازی زندگی pdf

نویسنده : #فرین_فخر_آبادی

ژانر : #عاشقانه_هیجانی

خلاصه :

نشسته بود روبه روی شومینه ای که با این که بهار اومده بود اما هنوز روشن بود…روشن بود چون یخ زده بود…تنش…روحش…از همه مهم تر قلبش… یخ زده بود قلبش وگرنه امکان نداشت اشک رو، ناباوری رو ببینه توی چشم مارال و راحت بگذره از غم نگاهش… یخ زده بود دیگه…یخ زده بود…. نموند…پای قولش به تورانش نموند…نموند که حتی یادش نمی اومد از صبح امروز این چندمین سیگاری بود که روشن می‌کرد و روی ترک لبش می نشست و دود میشد و ریه هاش پر میشد از نیکوتین.

نمونده بود پای قولش که دهنش…تنش…پیراهنش بوی سیگار گرفته بود. همون مالبروی قرمز نفرت انگیز از دید تورانش… دست روی ترک لبش گذاشت و صدای مارال توی گوشش نشست. ــ شنیدی یه افسانه ژاپنی هست که میگه اگه لب تون ترک خورده، یعنی یکی توی خوابش لبت رو بوسیده… تلخندش کش اومد و دستش پایین افتاد و اون یکی دستش بالا اومد و پک عمیقی به سیگار توی دستش زد. بوسیده بودتش؟…کی بوسیده بودش؟… میشد حالا که دیگه نمیشه اون دلبر چشم طوسی توی بیداری ببوستش، لااقل توی خواب ببوستش…
خیره بود به شعله ای آتیش، آتیشی که علاوه بر شومینه توی قلبش هم برپا بود. آتیش سردی که گل قلبش رو تسخیر کرده بود و داشت قلبش رو می‌سوزوند. جونش رو می سوزوند. چرا قلبش می سوخت؟…چرا؟…مگه نه اینکه باید متنفر باشه از اون دلبر چشم طوسی؟ پس چرا قلبش آروم نمی‌گرفت…چرا؟… چرا متنفر نبود؟…چرا ناراحت بود؟… با عصبانیت از جاش بلند شد و تمام عصبانیتش رو پای آتش شومینه خالی کرد. از توی آشپزخونه سطل آبی آورد و ریخت روی شعله هایی که داشت زبونه می کشید و فریاد زد…

ا

  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
https://parseroman.ir/?p=28461
لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
پارسی رمان
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
آخرین نظرات
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی آنلاین پیام بدید مشکلتون برسی بشه...
  • مریم حیدرپورخیلی قشنگ بود.دوسش داشتم🤩...
  • فاصلهمن دانلود کردم ولی فقط تا صفحه 13هست و بقیه نداره!!...
  • Mahdiehk✌✌✌✌✌✌👏...
  • Nimaچقدر ماهان رازهای پنهان داشت که پریا ازشون کوچک‌ترین خبری نداشت.انقدر نزدیک و ان...
  • پارمیدارمان خانم حسینی بسیار جذاب و قشنگ بود👏...
  • سیماخیلی قشنگ بود،واقعا آفرین👏💐...
  • ماندانا کتاب‌خورتعلیق رمان بالا بود و خیلی کشش داشت برام. بعد از صد سال بالاخره یه رمان بدون مشک...
  • abbas alimirzaiyبه پشتیبانی پیام بدید عزیز تا راهنمایی کنن پایین صفحه...
  • Mobinaخداااااا😭 چرا پریا و هومن انقدر لجبازن . کاش زودتر همه چی درست شه بینشون . دارم...
×

سلام پیام خود را برای من بنویسند معمولا زیر 30 دقیقه پاسخ خواهم داد

× پشتیبانی آنلاین
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.