| دوشنبه 7 فروردین 1402 | 08:19
پارسی رمان
پارسی رمان یک بستر بدون محدودیت برای شما خوانندگان عزیز محترم امیدوارم از همراهی ما لذت ببرید…

رمان سوپراستار

  • 9 دی 1399
  • 20:27
حراج!

تومان۲۳,۰۰۰

یکتا رستگار بازیگر موفقی که خیانت نامزدش را جلوی چشمانش می بیند.با ورود نیما به زندگی او کل زندگی اش تغییر می کند و..



توضیحات

رمان سوپراستار

قسمتی از داستان:

از حموم در اومدم و حوله رو دورم پیچیدم.از شدت گرما و رطوبت داخل حموم حالت تهوع بهم دست داد.زهرا رو صدا کردم.
_زهراااا
بعد از گذشت چندثانیه در اتاقم باز شد و زهرا تو چارچوب در نمایان شد.
نفس نفس میزد…
زهرا:بله خانم؟
رو تخت نشستم و همونطور که داشتم با اسکراپ پام رو ماساژ میدادم با صدای بی جونی گفتم:یه لیوان آب برای من بیار قربون دستت.
زهرا:چشم.
داشت میرفت که انگار چیزی یادش اومده باشه برگشت.
زهرا:راستی سارا خانم اومدن گفتم توی اتاقتون هستین.
سرمو تکون دادم.
_اوکی
برای لحظه ای چشمامو بستم و سرمو رو به بالا گرفتم.نفس عمیقی کشیدم و با صدای سارا چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم.
سارا:واااای یکتا.تو که هنوز با حوله نشستی.پاشو دیر میشه هاااا.
همونطور که داشتم جواب سارا رو می دادم نگاهم به در افتاد که زهرا وارد شد لیوان آب رو روی میز گذاشت و بدون حرف رفت.
_منتظرم بدنم خشک بشه.مگه مثل تو عجولم؟
دستمو گرفت و از روی تخت بلندم کرد و با غرغر گفت:حالا نمی خواد از من ایراد بگیری پاشو موهاتو خشک کن حاضرشو بریم.الان آرایشم میماسه.
لیوان آب رو از روی میز برداشتم و یه نفس سر کشیدم.
سشوار رو زدم برق و موهامو خشک کردم.موهام صاف و لخت بود و نیازی به صاف کردن نداشت.از تو آینه به سارا نگاه کردم که سرش تو گوشیش بود و نیشش باز.
بعد از خشک کردن موهام آرایش ملیحی روی صورتم نشوندم و موهامم از بالای سرم محکم بستم که باعث شد چشمام کشیده تر جلوه کنه.
برگشتم به طرف سارا و با لوندی گفتم:چطورم؟
سارا گوشیش رو انداخت رو تخت یه نگاه به من کرد و ادای مردهای هیز رو درآورد.
با لحن کش داری گفت:جوووون.بخورمت جیگر.
قهقهه ای زدم و گفتم:جوووون تو فقط منو بخور.
سارا هم بلند خندید.به سمت کمد لباسام رفت و درشو باز کرد و نگاهی به لباسام انداخت.
به طرفش رفتم و پشت سرش ایستادم.
_اوووم.چی بپوشم؟
سارا به طرفم برگشت و با دستش زد تو سرم و گفت:احمق این همه لباس داری باز میگی چی بپوشم؟حاضرم شرط ببندم بیشترشونو نپوشیدی.یکیشو بپوش دیگه .بدووو دیر شد.

با حرص زدمش کنار و خودم جلو کمد ایستادم.بعد از کمی گشتن یه تیشرت سفید یقه شل و لگ چرمم رو بیرون کشیدم.
بعد از پوشیدنشون مانتوی بلند خفاشیمم تنم کردم و شال سفیدمم انداخکم رو سرم و کفشای ورنی مشکی پاشنه دارم رو پام کردم.بعد از اینکه کیف دستی کوچیکم که ست کفشم بود رو برداشتم برگشتم سمت سارا که باز کلش تو گوشیش بود و گفتم:بریم دیگه من حاضرم.
سارا دستاشو گرفت رو به آسمون و گفت:خداروووشکر
پوزخندی از خنده زدم و همراه سارا از اتاق بیرون اومدیم.طبق معمول بابا خونه نبود و پی خوش گذرونیش بود.دیگه به زهرا هم خبر ندادم خودش می فهمید دیگه‌.سارا ماشین آورده بود و با ماشین اون رفتیم.
بدون حرف از پشت شیشه به بیرون خیره شده بودم و دستمم زیر چونم بود.با صدای سارا سرمو به طرفش چرخوندم.
سارا:چرا ساکتی پس؟نکنه از اینکه با من اومدی و با امیر سام نیومدی ناراحتی؟

توضیحات تکمیلی

تعداد صفحات

۵۲۴

نوع فایل

pdf

ژانر

عاشقانه, اجتماعی, کمی طنز

  • اشتراک گذاری
  • برچسب ها:
https://parseroman.ir/?p=21939
لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
پارسی رمان
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
آخرین نظرات
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی آنلاین پیام بدید مشکلتون برسی بشه...
  • مریم حیدرپورخیلی قشنگ بود.دوسش داشتم🤩...
  • فاصلهمن دانلود کردم ولی فقط تا صفحه 13هست و بقیه نداره!!...
  • Mahdiehk✌✌✌✌✌✌👏...
  • Nimaچقدر ماهان رازهای پنهان داشت که پریا ازشون کوچک‌ترین خبری نداشت.انقدر نزدیک و ان...
  • پارمیدارمان خانم حسینی بسیار جذاب و قشنگ بود👏...
  • سیماخیلی قشنگ بود،واقعا آفرین👏💐...
  • ماندانا کتاب‌خورتعلیق رمان بالا بود و خیلی کشش داشت برام. بعد از صد سال بالاخره یه رمان بدون مشک...
  • abbas alimirzaiyبه پشتیبانی پیام بدید عزیز تا راهنمایی کنن پایین صفحه...
  • Mobinaخداااااا😭 چرا پریا و هومن انقدر لجبازن . کاش زودتر همه چی درست شه بینشون . دارم...
×

سلام پیام خود را برای من بنویسند معمولا زیر 30 دقیقه پاسخ خواهم داد

× پشتیبانی آنلاین
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.